۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

گفتگوی جديد و خواندنی با رضا صادقی

در بيست و پنجمين روز از ماه گرم مرداد سال 58 در منطقه‌اي گرمسير در جنوب كشور، بيمارستان ام‌ليلاي بندرعباس به دنيا آمدم. مادر به من گفته 20/7 صبح بود… مي‌‌گويد: اصالتا از اهالي آناميس هستيم. آناميس، ميناب كنوني است. بزرگ شده محله شير اول بندرعباس و تحصيلاتم ديپلم ادبيات است…رضا صادقي خواننده‌اي توانا در كشورمان است كه تك‌تك ترانه‌هايش به دل مي‌‌نشيند. آخرين آلبوم او بسيار شنيدني بود و ترانه «وايسا دنيا من مي‌‌خوام پياده شم» يكي از شاهكارهاي او بود. با رضا صادقي كه جزو موفق‌ترين خواننده‌هاي سال گذشته بود و همه او را با رنگ مشكي مي‌‌شناسيم، مردي كه سال‌هاي سال مشكي‌پوش است و هنوز هم راز آن را فاش نكرده، در آستانه نوروز در دفتر كارش به گفتگو نشستيم.

پدرم مدرس قرآن بود و به همين خاطر علاقه شديدي به تلاوت قرآن پيدا كردم. بزرگتر كه شدم، تصميم گرفتم كلامم را به نوعي بيان كنم و هيچ‌چيز در آن شرايط بهتر از زبان موسيقي نبود بنابراين در سال 70 – 69 شروع و در سال 79 آن را عملي كردم.

خانواده‌ام سد راه نبودند اما تشويق هم نمي‌‌كردند، به هر حال چون پدرم حاج‌عباس، مدرس قرآن بود، يك سري محدوديت‌هايي وجود داشت ولي از آن طرف مادرم يك نوع دلسوزي خاصي داشت و مي‌‌گفت آن‌طوري باش كه در شان پدرت است ولي در كل حمايتم كردند.

كار حرفه‌اي‌ام را از سال 80 – 79 در بندرعباس شروع كردم. عده‌اي مي‌‌گفتند كارهايم ساده‌لوحانه است، عده‌اي گفتند حرف تازه‌اي است، عده‌اي ديگر گفتند مي‌‌خواهي ثابت كني براي خودت كسي هستي، عده‌اي گفتند نه؛ يه چيزي مي‌‌شوي. در كل اين نقدها خيلي به پيشرفت و پشتكار من كمك مي‌‌كرد چون من هميشه معتقدم هر چيزي كه از آن حرف بزنند، چيز بيخودي نيست.

‌از بين اين همه رنگ، چرا مشكي؟

سي درصد آن بر اساس مسائل شخصي است كه تا آخر عمرم آن را بازگو نمي‌‌كنم و هفتاد درصد آن كاملا مشخص شده و مبتني بر منطق و فلسفه است. 1- خداوند كه منبع و منشا عشق است، نشانه‌اي از خود در زمين براي من و شماي مسلمان دارد به نام كعبه كه با پارچه سياه تزيين شده است. 2- در ايام ماه محرم و صفر به عشق آقا امام حسين (ع) همه انسان‌ها يكرنگ و مشكي‌‌پوش مي‌‌شوند. 3- مشكي تنها رنگي است كه من بينا و آن آدم نابينا در صورتي كه چشم‌هايمان بسته است، آن را مي‌‌بينيم. 4- از لحاظ فرهنگي و احساسي شب‌هاي شعر و آرامش در شب است، قرآن در شب نازل شد. در كل منظور من رنگ مشكي نيست بلكه نقض همه عادت‌هايي است كه يك عمر براساس تكرار مكررات بر ما تلقين شده.

دوست دارم بيشترين ساعات شبانه‌روز را در بندرعباس در خانه كنار پدر، مادر، خواهران عزيز و مهربانم و برادر دوست‌داشتني‌ام باشم.

اين روزها از نخواندن روي استيج، كه عامل آن قوانين و شرايطي است كه اگر شما جوابش را گرفتيد، به ما هم بگوييد، خسته شده‌ام. چرا كه خواننده بايد با مردم در ارتباط باشد و پخش كليپ‌هاي من كه بدون اطلاع بنده از ماهواره پخش و در پي آن تبعاتي برايم به وجود آورد. از سودجوياني كه از ما سوءاستفاده مي‌‌كنند، اين‌گونه مسائل مرا خسته كرده است.

از او مي‌‌پرسيم كلامت به دل مردم مي‌‌نشيند. حس عجيبي است، اين حس از كجاست؟ مي‌‌گويد:

اين غم كه تو صدامه

زخم شب گريه‌هامه

ياد يه عشق كهنه‌ست

كه هنوزم باهامه

ضبط آلبوم «به تو مديونم» تمام شده و براي ميكس و مستر بايد به دبي بروم و در حال حاضر مشغول نوشتن كتابم با نام «خدايا با توام حواست كجاست» كه در چند جزء ارائه مي‌‌شود، هستم.

يك رستوران به نام «بلك‌شاپ» در خيابان شيخ بهايي تهران دارم و انشاءا… به زودي همراه يكي از دوستانم قصد داريم لباس هم وارد كنيم.

دوست صميمي من پيانو است ولي همراهان و رفقاي زيادي دارم از جمله آقاي منصوريار كه كارگردان كارهاي هنري‌ام است. مسعود محمدنبي كه از همين جا در خصوص فوت مادرش به او تسليت مي‌‌گويم، ميلاد ترابي، پويا نيك‌پور، احسان خواجه‌اميري، محمد عليزاده، علي انصاريان، ميثم و بابك هرمز، فرزاد حسني و…

متل هومه بندرعباس سكوي پرتاب من بود چون در آن فضاي باز، پيانو و كيبورد مي‌‌زدم و مي‌‌خواندم و در آن فضاي قديمي روي يك استيج كوچك اجرا مي‌‌كردم. از سال 76 تا 79 آنجا بودم.

آرزوي دوران بچگي‌ام اين بود كه يك ابر داشته باشم و يك سرزمين كه درون آن يك قلعه وجود داشته باشد و آرزوي حال حاضرم اين‌كه زودتر از آنهايي كه دوست‌شان دارم، از دنيا بروم.

نمره كاري من، پنج نمره براي زندگي، پنج نمره براي مدت زماني كه كارم در بازار ارائه مي‌‌شود، ده نمره بعد از مرگم.

در ميان بازيگران سينما رضا كيانيان، پرويز پرستويي، بهرام رادان، محمدرضا فروتن، رضا عطاران و در بين خانم‌ها به نظر من بعد از انقلاب قدرتمندتر از هديه تهراني و نيكي كريمي نداريم.

طرفدار پرسپوليس هستم.

هروقت يكي را پيدا كردم كه ساعت 3 بامداد آمد و ديد من دارم پيانو مي‌‌زنم و نگفت وقت خوابم را گرفتي، ازدواج مي‌‌كنم.

يك روز زندگي رضا صادقي: اوايل ساعت 3 صبح ولي جديدا يازده الي دوازده ظهر بيدار مي‌‌شوم، يك ليوان شير مي‌‌خورم، بعد مي‌‌روم پاي سازم. قبل از آن به مادرم زنگ مي‌‌زنم و حالش را مي‌‌پرسم. صبر مي‌‌كنم كه شب شود چون نورپردازي زيبايي در خانه‌ام درست كرده‌ام و آن را دوست دارم. شب‌ها روي زمين مي‌‌نشينم و با كيبورد قديمي‌ام مي‌‌زنم تا وقتي كه خوابم ببره، اگر هم فرصتي پيدا كنم به دوستانم زنگ مي‌‌زنم.

عشق: دختر بابا‌ (دوست دارم اسم دخترم را عشق بگذارم)

فقر: آدم ساز

عاشق: عاقل

فاصله: خيلي درد دارد

ناصر عبدالهي: خودش بود و خودش هم ماند.

جوان ايراني: اميدوارم اصيل بماند.

سال 86، سال بسيار خوبي بود. اميدوارم سال 87 هم سال خوبي براي ايرانيان عزيز باشد؛ در هر جاي اين كشور پهناور كه زندگي مي‌‌كنند. نوروزتان مبارك.





هیچ نظری موجود نیست: